شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب
واژههـا درهـیـجـانـنـد عـلی گـفـتن را صرفکن برلب من خواهش فهمیدن را
ایکه واداشته مدحت به سخن دشمن را بـنـویـسـیـدغــلام عـلـی اکـبـر مـن را
ازهیاهوی جهان نوکریات مارا بس قحط عشق است، ولی دلبریات مارا بس
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیدهست؟درتودیدهستهرآنچه به پیمبردیدهست
یا که درچشم تو پیغمبردیگردیدهست آینه مانده عـلی، یا عـلی اکبر دیدهست
تاب گهـوارۀ تو روزی جبـرائیل است
شعـرلالایی توقـسـمت میکائـیل است
آتـش بـام تـو فـانـوس بـیـابـانهـا بــود خانهات درقـرقِ خـندۀ مـهـمـانها بود
دست بخـشندۀ تو مصدر احسانها بود گرمْ آغـوش تومـأوای پـریـشانهابود
شعربخـشندگیات وردزبـانها میشد چشمهایت غزلی فوق بیانها شده میشد
آمـده مـردمـسـیـحی بهتـمـاشای نـبـی خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست دراوعـطش دیـدن سیـمای نبی ناگهان شهـر نشان داد تو را جای نبی مستِ مبهوتِ علیاکبریات را عشق است
اشهدُانکَ پیـغمـبریات راعشقاست
همجـوارپـدرت مـقـصدمـیـقـات شدی چون ابالفضل توهم قبلۀ حاجات شدی
نفسطاهایی وبیمعجـزه اثـبات شدی برلب خواهـش ما ذکر مـناجات شدی
در بـنیهـاشـمیان مـظهـر احساسی تو
کاشـفالکـرب مـسیحـایی عـبـاسی تو
سرتعـظیم تو درپیـش پدردیدنیاست طرزجنگ آوریات وقت خطر دیدنیاست چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنیاست برلب دشـمن تواَینَ مَـفـر دیـدنیاست آیههای رجزت داغتر ازشمشیراست
درکمان خـم ابروت هزاران تیراست
گرد باداست چـنین پا به رکـابت باشد دشت درسیـطـرۀ چـنگعـقـابت باشد
صولت مصـطـفوی پشت نـقـابت باشد لـشکـر کـیـنه زده خـانـه خـرابت باشد
کوه با چرخـش تیغـت زکمرمیشکند
چقدر گردش چـشمان توسرمیشکـند
گره خوردهست نگاهت به نگاه پدرت سـایـهات مـثـلابالـفـضـل پـنـاه پـدرت
تـیـغ ابـروی کـجـت بـودسـپـاه پـدرت رفـتـی ورفـت به دنـبـال تـوآه پـدرت
نا امـیـدانـه نـگـاهی زپـیات میدوزد
دست بر اشک محاسن زده ومیسوزد
ایکه ممسوس خدایی کمی آهستهبرو پیریام را توعصایی کمی آهستهبرو
بر دلـم عـقـده گـشایی کمی آهسته برو دلـبـر کـربوبلایی کمی آهسـته بـرو
میروی وپدرپیرزمین خواهد خورد زخم ازخندۀ این قوم لعین خواهد خورد
ازنسیم تن تودشت گـلستان شده است جایجای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائراین پیکربیجانشده است اربـاًاربـایی تو سهم جوانان شده است
اولــیـن داغ حــرم آیــنــۀ یـــاس شــده
ملتهب تر ز هـمـه غـیرت عـباس شده